ما می توانیم

شاید فراموش کرده بودیم که اگر علم در ثریا هم باشد ایرانی به آن دست خواهد یافت.
اما در سال 89 که به همت و کار مضاعف لقب گرفته ما دوباره شروعی با نشاط خواهیم داشت.
هرکس به اندازه همت خود برای آبادانی ایران تلاش خواهد کرد.

۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

پیامبر کربلا

خیلی وقته که میرم هیئت و پای رضه های میشینم. از حضرت زینب زیاد شنیدم. از همه اصحاب کربلا. از همه اهل بیت. اما توی یکی از همین جلسات اخیر بود که با یه حس عجیبی، عمق مصائبی که بر سر حضرت زینب(س) اومده رو درک کردم.
درک کردن یک مسئوله مجهول خیلی دشواره. شاید من بابت شناخت یه مسئله یا الگوریتم توی درس هام، چنید شاعت یا بعضی وقت های چنید روز فکر کردم و روش کار کردم. برای چی؟ برای یک الگوریم ساده.
حالا شما جای همه آدم هایی که میروند و میرویم پای این منابر و روضه ها. این همه از رشادت های حضرت عباس می گویند. والله من هنوز درک نکرده ام. این همه از شهامت و عدالت علی می گویند. اگر زره ای از سجایای آن حضرت را پی برده باشم.
اما حالا که توانسته ام گوشه ای از زندگی حضرت زینب را درک کنم خیلی خوشحالم.
بزارید برای همه عاشقانش بگم موضوع چیه.
شما نگاه کنید به کودکی زینب. چقدر از کودکی حضرت می دونید؟ اون دورانی که امیرالمومنین رو خونه نشین کردند و بلاهای زیادی به سر ایشون آوردند. شهادت حضرت فاطمه(س). مصائب و شهادت امام حسن(ع). بعد از اون هم واقعه کربلا. در خود کربلا، شهادت بسیاری از خانواده و اقوام و خویشان اش. شهادت برادر نازنین اش حسین. شهادت عباس. دوری اکبر و اصغر. زاری بچه ها و اطفال. بیماری علی بن الحسین امام زین العابدین و... . شام و کوفه دربار یزدید و شراب. برگشت به کربلا و مشاهده دوباره صحنه های جنگ و پیکار. و خیلی خیلی چیزهای دیگه که یادم نمیاد و حتی بلد نیستم.
حالا شما نگاه کنید بعد از این همه مراحل سخت زندگی از ابتدا تا کنون و اوج اون در کربلا، خانوم زینب(س) میگه:
" ما رأیت الا جمیلا" چیزی جز زیبایی ندیدم.
یک انسان به خصوص یک زن چه روحیه ای باید داشته باشد تا در نهایت درد و غم این جمله را نه از روی ظاهر که از صمیم قلب می گوید.
دیگه چیزی برای گفتن ندارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر